در این نوشتار سعی میکنم ساختار و چارچوب رایج در دانشگاههای معتبر برای تحقیق و نگارش رساله دکترا را به اختصار بیان کنم. در رشتههای اقتصاد و فاینانس، معمولاً فرد پس از گذراندن حدوداً دو سال مواد درسی و در صورت موفقیت در امتحان جامع، به تحقیق میپردازد. تز یا پایاننامه معمولاً متشکل از سه مقاله است که از نظر کیفی پتانسیل پذیرفته شدن در مجلات معتبر را داشته باشند. بنابراین لزومی ندارد که پایاننامه به صورت یک مجموعه به همپیوسته و با ساختاری مشابه ساختار کتاب نگارش شود. به علاوه، استادان صرفاً نقش مشاوره و راهنمایی را بر عهده دارند و دانشجو مستقیماً مسوول یافتن موضوع مناسب برای پایاننامه است.
از نظر محتوایی، تحقیق در دوره دکترا با دو رویکرد نظری (theoretical) یا تجربی (empirical) انجام میگیرد. در رویکرد نظری، هدف توضیح یک پدیده مهم مشاهدهشده در دنیای بیرون با استفاده از یک مدل مبتنی بر فرضیات معقول است. یک مدل مناسب حداقل دارای دو ویژگی است: اولاً، مدلی ارزشمند است که دارای پیشبینیهای قابل آزمودن در دنیای واقع (testable implication) باشد. به عبارت دیگر، لازم است مدل، پیشبینیهایی داشته باشد که بتوان با استفاده از دادههای موجود در دنیای بیرون، صحت و سقم آنها را سنجید. ثانیاً، یک مدل ایدهآل، علاوه بر موضوعی که به منظور توضیح آن طراحی شده است، معمولاً دارای یک یا چند پیشبینی دیگر نیز است. به عبارت دیگر، اگر رفتار یا پدیدهای را در دنیای واقع مشاهده کرده و علاقهمند به طراحی مدلی برای توضیح آن هستیم، صرف اینکه مدل ما تولیدکننده آن رفتار باشد به تنهایی ارزش خاصی ندارد، زیرا طبعاً طراح مدل با هدف ایجاد ویژگی موردنظر خود در مدل، از ابزارهای مشخصی استفاده کرده اما درستی و واقعبینانه بودن این ابزارها لازم است مورد آزمون قرار گیرد.
مثلاً اگر یک محقق به دنبال طراحی مدلی برای توضیح دلایل افت قیمت سهام در دورههای رکود اقتصادی است، طبعاً میتواند تقاضای سهام را به عنوان تابعی از متغیرهایی همچون میزان ثروت اشخاص فرض کرده و بر اساس آن مدلی طراحی کند که در آن در دوران رکود اقتصادی، ثروت اشخاص کاهش و به تبع آن تقاضای سهام و قیمت آن افت میکند. اما چنین مدلی بایستی دارای یک یا چند پیشبینی قابل آزمون دیگر نیز باشد تا بتوان از آن به عنوان یک مدل قابل اتکا یاد کرد. مثلاً پیشبینی کند که اگر ارزش یک سهم در دوران کاهش ثروت افراد (رکود اقتصادی)، پربازده و در دوران افزایش ثروت (رونق اقتصادی) کمبازده است، چنین سهمی برای سرمایهگذار باارزشتر از سهامی با ویژگی مخالف آن خواهد بود و لذا قیمت بالاتر و بازدهی پایینتری خواهد داشت. مثلاً بر اساس این پیشبینی، بازدهی سهام مرتبط با بهداشت و درمان بایستی پایینتر از صنعت توریسم باشد. این پیشبینی ثانویه را میتوان با استفاده از دادههای تجربی آزمود.
در حوزه مطالعات تجربی، برخلاف تصور اولیه، نهتنها اصراری بر استفاده از مدلهای پیچیده اقتصادسنجی نیست، بلکه مدلهای سادهتر (اما صحیح) از اولویت بالاتری برخوردارند. به عبارت دیگر، مهمتر از آنکه مدل اقتصادسنجی استفادهشده در تحقیق، مدلی پیچیده و غامض باشد، لازم است طراحی چارچوب تجربی مطالعه به گونهای باشد که به درستی، سوال مورد نظر را پاسخ دهد. در اصطلاح رایج، لازم است چارچوب مطالعه تجربی بتواند به درستی مشکل درونزایی یا endogeneity را برطرف کند.
برای درک بهتر، فرض کنید میخواهیم تاثیر توسعهیافتگی نظام بانکی و دسترسی به منابع مالی را بر رشد اقتصادی بررسی کنیم. رابطه توسعهیافتگی بازارهای مالی و رشد اقتصادی یکی از قدیمیترین سوالات حوزه مالی به شمار میرود. یک راهحل ظاهراً ساده این خواهد بود که با استفاده از روشهای آماری (رگرسیون) نشان دهیم کشورهایی که نظام بانکی توسعهیافتهتری دارند و حجم وامهای بانکی در آنها بالاتر است، رشد اقتصادی بالاتری را نیز تجربه کرده و درآمد سرانه بالاتری دارند. مشکل این روش به ظاهر مناسب این است که اولاً، ممکن است رابطه علت و معلولی به صورت معکوس بوده (reverse causality) و توسعهیافتگی بانکها و فراوانی منابع مالی خود معلولی از توسعهیافتگی اقتصاد باشد. ثانیاً ممکن است عوامل دیگری مثل حاکمیت قانون از یکسو به توسعه نظام بانکی و تسهیل دسترسی به منابع مالی کمک کند و از سوی دیگر منجر به رشد و توسعه اقتصادی شود. بنابراین، یافتن یک همبستگی آماری میان سهولت دسترسی به منابع بانکی و رشد اقتصادی لزوماً نشانگر رابطه علت و معلولی نیست.
بنابراین، هنر یک مطالعه تجربی خوب این است که بتواند شرایطی را شناسایی کند که در آن رابطه علت و معلولی به روشی متقاعدکننده و عاری از مشکل درونزایی نشان داده شود. در حال حاضر، در حوزه مطالعات تجربی، بخش عمده تلاش محققان و دانشجویان دکترا به جای تمرکز بر تکنیکهای بعضاً پرطمطراق اقتصادسنجی بر یافتن چنین شرایطی است. به عنوان مثال، در مثال گفتهشده، یکی از مطالعات انجامشده (Jayaratne & Strahan, 1996) حذف محدودیتهای ایالات مختلف آمریکا بر توسعه شعب بانکی را برای آزمودن تاثیر توسعه بانکی بر رشد اقتصادی به کار گرفته است. تا پیش از حذف این محدودیتها، بانکها مجاز به گسترش شعب خود در سایر ایالتهای آمریکا نبودند و بنابراین، دسترسی به منابع بانکی برای شرکتهای موجود در هر ایالت محدود بود. با حذف این محدودیتها، یک شوک برونزا (exogenous) به میزان دسترسی شرکتهای هر ایالت به منابع بانکی وارد شد که مقاله مذکور نشان میدهد تاثیر مثبتی بر رشد اقتصادی داشته است. مهمترین ویژگی این مطالعه این است که حذف محدودیتهای بانکی میان ایالتهای مختلف آمریکا به جز از طریق تسهیل دسترسی به منابع مالی تاثیری بر رشد اقتصادی نخواهد داشت و لذا، هرگونه تاثیر این قانون بر رشد اقتصادی ایالتها مستقیماً ناشی از تسهیل دسترسی به منابع بانکی خواهد بود.
به طور خلاصه، در حال حاضر در نگارش پایاننامههای مربوط به مطالعات تجربی تاکید ویژهای بر روی شناسایی رابطه علی و معلولی دقیق و عاری از مشکل درونزایی است و مهمترین محور ارزیابی رسالههای دکترا در این حوزه محسوب میشود.