پویا جبلعاملی
۱ - رابرت اومان اقتصاددان برنده جایزه نوبل ۲۰۰۵ ، که این افتخار را برای کار بر نظریه بازیها به دست آورد ، روزی گفته بود که جنگ سرد بهانهای شد برای توسعه نظریه بازیها و بیدلیل نیست که اوجگیری این زیر شاخه علم اقتصاد دقیقا در نیمه دوم قرن بیستم صورت پذیرفت. امروز هنوز نظریهپردازان تئوری بازیها در سودای توسعه این علم هستند و هر روز در حوزه تئوری و کاربری، پیشرفتهای چشمگیری داشتهاند آنچنان که میتوان مدعی بود پس از مقالات علمی که بیش از همه از تکنیکهای اقتصاد سنجی بهره بردهاند، تئوری بازیها یکی از موضوعات مورد توجه اقتصاددانان است.
اما این زیر شاخه علم اقتصاد باعث شده که اقتصاددانان دارای ابزاری توانمند برای تحلیل وقایع مختلفی شوند که شاید در قلمرو اقتصاد نباشد. چندی پیش مقاله علمی بس دشوار و به همان اندازه جالبی را میخواندم در ارتباط با انتخابات و اینکه در چه صورت در یک فضای دو حزبی اولا رای دهندگان حاضر به جمعآوری اطلاعات از کاندیداها هستند و ثانیا در چه صورت کاندیداهای احزاب در تبلیغات خود صادقند و درنهایت چه زمانی کاندیدای برنده به وعدههای خود عمل میکند.
مقالهای در حوزه تئوری بازیها و آکنده از معادلات، در حالی که موضوع اصلی کاملا سیاسی است و باور اینکه این پرسشها با معادلات حل میشود برای افراد عادی دور از ذهن است. در حقیقت امروز تئوری بازیها نه تنها برای تحلیل کنش بازیگران اقتصاد مفید است بل برای هر واقعهای با بازیگران مختلف با اهداف متضاد و غیر یکسان نیز مفید است.
۲ - دولت از منظر جریان رایج اقتصادی آلترناتیوی در برابر بخشخصوصی است.
گویی دو بازیگر در یک میدان مقابل هم ایستادهاند و هر کدام نفع خویش را طلب میکند و حضور یکی باعث منفعل شدن دیگری است. فارغ از این استثنا که دولتمردان دریابند حضور آنان باعث شر است و دیگری خیر و آنان خیر را برگزینند و منفعت خود را طلب نکنند و یا همچنان که در اقتصادهای توسعه یافته مرسوم است قانون مانع حضور دولت شود و آزادی الینه شده در قانون ضمانت پیروزی بخشخصوصی باشد، دولت با قدرت سیاسی خود نتیجه بازی میان خود و بخشخصوصی را رقم میزند و دومی قدرتی ندارد که با آن آغازکننده بازی برابر باشد. بخشخصوصی در چارچوبی که دولت برایش رقم زده است بازی میکند و این همان شکست همیشگی او در اقتصادهای در حال توسعه است در حالی که در کشورهای پیشرفته اتفاقا این بخشخصوصی است که حتی تعیین میکند رییسجمهور چه کسی باشد. این قدرت آزادی است که باعث شده نه تنها عاملان مستقل، اقتصاد را از آن خود کنند، بلکه عالم سیاست نیز به دست آنها رقم میخورد، نه بالعکس و تفاوت ماهوی آن اینکه ثروت در یک بازار رقابتی و آزاد حاصل میشود و همگان قادرند در این رقابت وارد شوند و بنابراین برندگان فعلی برای برنده شدن دوباره چارهای جز دامن زدن به کارایی ندارند و قدرتی که میسازند نیز خارج از این چارچوب نیست و همواره احتمال تغییر است و صاحبان قدرت برای حفظ آن همواره در رقابتند.
۳ - اگر فرض را بر آن گذاریم که دولتمردان براستی نفع جامعه و به خصوص آنچنان که همواره دولتها مدعیاند، نفع طبقه محروم را طلب میکنند، چرا همواره به حضور خود رای میدهند؟ شاید تئوری بازیها پاسخی داشته باشد. دولت در جوامع در حال توسعه و غیردموکراتیک، مسائل را در یک تک بازی (One - shot Game) تحلیل میکند. در واقع فرض تک بازی آن است که بازیگران تنها یک بار اقدام به بازی میکنند و پس از آن دیگر چنین بازیای اتفاق نمیافتد. بیتردید آنچه به دست بازیگران در تک بازی میرسد با بازی تکراری (Repeated Game) متفاوت است، زیرا وقتی بازیگران میدانند یک بازی تکرار میشود در همان بازی اول بهگونهای دیگر بازی خواهند کرد. بنابراین نتیجه تک بازی با بازی تکراری متفاوت است. در کشورهای غیرموکراتیک نیز دولت از بیم اعتراضات و دگرگونی تنها به بازیهای تکی دامن میزند و مسائل را در بازی تکراری تحلیل نمیکند، زیرا میخواهد سریع به نتیجه برسد و نتیجه را به مردم گزارش کند. از همین روست که او ترجیح میدهد خود برای کمک به قشر محروم اقدام و در اقتصاد دخالت کند، غافل از آنکه دنیای واقعی دنیایی دینامیک است و همه بازیها تکراری است و از آنجایی که او کنش خود را براساس تک بازی انتخاب کرده است، در نهایت اقدام وی منجر به تعادلهای غیربهینه میشود. اگر دولت بر این امر توجه داشته باشد که اولا قشر نیازمند همیشه نیازمند است و تا زمانی که خود نیازش را برطرف نکند، معضل برطرف نمیشود، شاید دیگر رای به مداخله ندهد. به عنوان مثال فرض کنید که دولت دارای بودجهای است که یا میتواند آن را به صورت یارانه نقدی به قشر آسیبپذیر جامعه اهدا کند یا آن را به صورت وام (حتی با بهره که هم اصل برگردد و هم سود) به یک عامل خصوصی دهد تا اقدام به تولید کالا یا خدمتی کند که در نهایت منجر به رشد اقتصاد میشود. فارغ از مبحث تورم و چگونگی اختصاص مبلغ و فارغ از هزینه یافتن قشر آسیبپذیر، واضح است که اگر دولت در چارچوب تک بازی دست به اقدام زند و فکر کند پس از این بازی دیگر نیازی به تصمیمگیری ندارد، بیتردید مبلغ را به یارانه تخصیص میدهد. اما این یک بازی تکراری است و دولت همواره با این مشکل مواجه است، لذا تصمیم صحیح در کمک به رشد اقتصادی نهفته است. با این وجود همچنان که بیان شد دولتها در اقتصادهای در حال توسعه همواره اقدام به تک بازی میکنند و به جای یک بازی تکراری، بارها و بارها تک بازی را تکرار میکنند و در نهایت آن قشر آسیبپذیر همیشه آسیبپذیر باقی میماند.
۴ - روابط بینالملل یکی از بهترین زمینههای تحلیلی با ابزار تئوری بازیهاست و اتفاقا پذیرش بازی تکراری بیش از همه در این محدوده متجلی میشود، در محدودهای که بازیگران همواره هستند و انتظارات و خواستههایشان کم و بیش بدون تغییر است تا بالاخره نظم کنونی از بین رود و در نظم دگر بازی دیگری جریان یابد با بازیگران جدید. آنچنان که بازی شرق کمونیستی با غرب سرمایهداری
پس از چند دهه به سرانجام رسید و بازی دیگر روان شد. بازیگران میدانند که هر روز حادثهای هست و بازی دیگری، بازی میان آنها یک بازی تکراری است و بر مبنای آن باید اقدام به کنش کنند و هیچگاه تنها بر یک بازی توجه مطلق نمیکنند، مگر آنکه این امید را داشته باشند که آن بازی، آخرین بازی است. عفو ملوانان بریتانیایی از سوی رییسجمهوری، نشان از این ذکاوت دولت داشت که این بازی، بازی آخر نیست و تاکید مطلق بر آن هیچ سودی در بر نخواهد داشت.
البته بیتردید دولت در چارچوب الگوی فکری خود بدین نتیجه رسید اما، این تصمیم با حرکت در بازی تکراری هماهنگ است و باید بیش از این حرکت دولت را ستود. با این وجود به نظر میرسد ما و غرب در زمینههای دیگری نیز در یک بازی قرار گرفتهایم که برای ما باید در چارچوب یک بازی تکراری تحلیل شود اما از آنجا که غرب میانگارد توانایی تغییر بازیگران روبرویش را با این بازی دارد از نظر وی، بازی با ما یک تک بازی است. راه حل به سادگی آن است که این خیال را از سرش بزداییم و به او تشر زنیم که ما حاضر به انجام یک تک بازی نیستیم. راهی که دولت محترم به همه ما نشان داد میتواند در چارچوب آن عمل کند. بیش از این باید از او تقدیر کرد!