جواد صالحی‌اصفهانی معتقد است که نباید ایران را با ونزوئلا مقایسه کنیم، زیرا در این کشور آشفتگی‌ها و به‌هم‌ریختگی‌های فراوانی وجود دارد که قابل مقایسه با ایران نیست. از نگاه استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیاتک آمریکا، می‌توان ایران را با کشورهایی نظیر ترکیه و آرژانتین مقایسه کرد که البته مزیت‌هایی نسبت به این دو کشور نیز وجود دارد. او معتقد است که باید در شرایط تورمی، مکانیسم‌های حمایت از خانوارهای کم‌درآمد فعال شود، از سوی دیگر، سیاستگذار باید با شفافیت بیشتری آمار را به مردم ارائه کند.

♦♦♦

از نگاه مراجع آماری نرخ تورم در ماه‌های اخیر افزایش یافته، اما هنوز در سطح معقولی قرار دارد، اما دیدگاه مردم نسبت به این آمارها این است که تغییر سطح قیمت‌ها بیشتر از آمار اعلامی است، چرا این نگاه وجود دارد و آیا تورم اعلام‌شده، با واقعیتی که مردم احساس می‌کنند، متفاوت است؟

ابتدا باید دو مقوله را در تورم تفکیک کنیم، یکی نرخ تورم حاضر و دیگری نرخ تورم انتظاری. این دو مقوله جدا هستند که اولی بر زندگی مردم تاثیر می‌گذارد و دومی روی رفتار کسانی که تلاش می‌کنند دارایی‌های خود را حفظ کنند و به دنبال خرید دارایی پربازده هستند.

انتظارات تورمی می‌تواند سبب شود که افراد پول‌های خود را از بانک‌ها خارج کنند، چون بانک‌ها 15 درصد به سپرده‌ها سود می‌دهند، اما این افراد پیش‌بینی می‌کنند که نرخ تورم ماه گذشته ادامه‌دار شود، بنابراین پول خود را از بانک خارج و صرف خرید دیگر دارایی‌ها می‌کنند. در این شرایط میزان اضافه‌برداشت بانک‌ها از بانک مرکزی افزایش می‌یابد و در نتیجه پایه پولی رشد می‌کند که در نهایت موجب افزایش نرخ تورم خواهد شد.

اما تاثیر اصلی نرخ تورم روی زندگی مردم است به‌خصوص در توزیع درآمد. افراد مختلف با تحصیلات و دارایی مختلف از تورمی که رخ می‌دهد به طور متفاوتی متاثر می‌شوند. برخی افرادی که کارمند هستند، اما از اجاره منزل نیز درآمد کسب می‌کنند، ممکن است از افزایش قیمت خانه و به تناسب آن قیمت اجاره بهره‌مند شوند و اثر تورم کمتر بر زندگی این گروه احساس شود، اما مشکل اصلی کارگرانی هستند که حقوقشان نزدیک به حداقل است و به سرعت هم افزایش پیدا نمی‌کند. هنگامی که قیمت مواد خوراکی افزایش پیدا می‌کند درآمد واقعی این گروه کاهش پیدا می‌کند و ممکن است چند ماه طول بکشد که بتوانند از کارفرما تقاضای دستمزد بیشتری کنند. این جنبه تورم بسیار قابل تامل است که اثر آن در کوتاه‌مدت به چه صورت در خانوارها منعکس می‌شود. در مجموع اگر بخواهیم پیش‌بینی کنیم در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد باید بر این دو نرخ تمرکز کنیم. همچنین باید توجه داشت که سرعتی که نرخ تورم در تغییر دستمزدها ایجاد می‌کند، در حقیقت تورم آینده را تعیین خواهد کرد. اگر شرایط طوری باشد که به شکل اتوماتیک نرخ دستمزدها با تورم تعدیل شود وارد یک چرخه معیوب خواهیم شد که تورم بالا می‌رود، دستمزدها به تناسب آن افزایش پیدا می‌کند و سپس تورم مجدداً افزایش پیدا خواهد کرد. اما در ایران این اتفاق نمی‌افتد و شرایط متفاوت است، مورد دیگری که سبب می‌شود ایران دچار دور باطل تورمی نشود این است که دولت از طریق درآمدهای ارزی خود، یارانه وسیعی را به کالاهای خاص می‌دهد، کالاهایی که با ارز چهار هزار و 200 تومان وارد می‌شود، در صورتی که افراد واقعاً این ارز را صرف واردات کالای اساسی کنند، قیمت این کالاها رشد نمی‌کند، این موضوع بر روی زندگی کارگران اثرگذار بوده و نیاز به افزایش دستمزد را کاهش می‌دهد. نکته دیگر این است که بسیاری از افراد که در ایران دستمزد می‌گیرند برای دولت کار می‌کنند و در نتیجه درآمدهای آنها تحت کنترل است، دولت می‌تواند تا شش ماه دیگر صبر کند سپس درآمدها را افزایش دهد. همه این عوامل باعث می‌شود که تورم فعلی به طور مکانیکی به تورم آینده تبدیل نشود.

نوع دوم تورم که همان تورم انتظاری است بسیار پیچیده‌تر است. چون این نوع تورم به گفتمانی که دولت با اقتصاد دارد بسیار مرتبط است. اگر دولت بتواند انتظارات مردمی را به گونه‌ای کنترل کند که پول‌ها در بانک‌ها باقی بماند کمک می‌کند که پایه پولی و نقدینگی رشد نکند و در نتیجه تورم در آینده به نسبت این چند ماه گذشته کاهش پیدا خواهد کرد. اما برعکس اگر دولت به گونه‌ای رفتار کند که دولت از بانک‌ها حمایت خواهد کرد به صورتی که اگر مردم پول‌های خود را از بانک‌ها خارج کنند دولت کمک می‌کند بانک‌ها نقدینگی‌شان را جبران کنند، این باعث می‌شود مردم فکر کنند هرچقدر پول از بانک‌ها بردارند دولت جبران خواهد کرد. در نتیجه تورم افزایش پیدا خواهد کرد و مردم بیشتر به سمت دارایی‌های دیگری مانند زمین، مسکن و دلار خواهند رفت. بالا رفتن قیمت این بازارها برخلاف بازارهای معمولی تقاضا را پایین نمی‌آورد. بلکه سبب می‌شود که یک دور باطل در تورم ایجاد شود.

در حال حاضر نرخ تورم ماهانه 5 /5 درصد اعلام شده و نرخ تورم نقطه به نقطه کمتر از 20 درصد، اما این سطح از تورم نزد افکار عمومی پذیرفته نیست و معتقدند نرخ تورم بیشتر از این سطح است؟

اتفاقاً می‌خواستم به این موضوع اشاره کنم. با توجه به اینکه نرخ تورم ماهانه 5 /5 درصد بوده است (که به نرخ سالانه 90 درصد است)، اینکه بانک مرکزی تورم و مرکز آمار تورم نقطه به نقطه ماه به ماه مشابه سال قبل) را به مردم اعلام می‌کنند، کار اشتباهی است. به عنوان مثال، اگر شخصی فاصله دو شهر را با سرعت متوسط 100 کیلومتر در ساعت پیموده باشد، ولی در بین راه سرعت بیش از 200 کیلومتر داشته باشد، پلیس جریمه را بر حسب سرعت نقطه‌ای حساب می‌کند. برای پلیس و سلامت جاده، مهم این است که شما در 10 دقیقه گذشته با چه سرعتی رانندگی کرده‌اید نه سرعت متوسط. در مورد تورم نیز به همین صورت است. تورم نقطه به نقطه نزد مردم بد تعبیر می‌شود. در واقع مردم فکر می‌کنند که دولت سر خود را در زیر برف کرده است و می‌خواهد بگوید که تورم رشد زیادی نداشته است. در حالی که مردم به خوبی تورم ماهانه را حس می‌کنند، در نتیجه باید این را توضیح بدهیم که این تورمی که شما حس می‌کنید واقعی و بسیار بالاست. تورم 5 /5 درصد در ماه یعنی بیش از 90 درصد تورم سالانه، حال آنکه مرکز آمار نرخ تورم مردادماه را 7 /9 درصد اعلام کرده است. اطلاع‌رسانی باید دقیق باشد تا دولت و مردم متوجه مشکلاتی که وجود دارد، شوند، شاید بهتر باشد که این تورم را به شکل واقعی عنوان کنند، ولی بگویند که این تورم باقی نخواهد ماند.

اما کشورهای دیگر نیز در زمان اعلام نرخ تورم آنها را به صورت ماهانه و نقطه به نقطه اعلام می‌کنند و نمی‌گویند که نرخ تورم ماهانه پنج درصد بوده و ما انتظار داریم که نرخ تورم تا پایان سال 90 درصد شود.

زمانی که نرخ تورم در طول سال تقریباً ثابت بوده اعلام نرخ تورم نقطه به نقطه اشکالی ندارد اما زمانی که سرعت تورم افزایش پیدا می‌کند اعلام کردن نرخ تورم ماهانه دقیق‌تر است. این عدد باید برای مردم قابل فهم باشد و گفته شود که اگر این نرخ تورم ادامه پیدا کند نرخ تورم در سال 90 درصد خواهد بود. در کشورهای دیگر نیز آمار ماهانه اعلام می‌شود ولی در آنجا مردم می‌دانند که مفهوم نرخ تورم یک درصد در ماه به چه معناست. اینکه شما بیایید میانگین دو سال را بگیرید و اعلام کنید خیلی عجیب است و ربطی با واقعیت ندارد. مراکز آماری باید نرخ تورم در ماه را گزارش کنند، نه اینکه بگویند نرخ تورم سالانه در مرداد به چه میزان است. اگر مردم پرسیدند که ما می‌خواهیم ببینیم شاخص به نسبت سال قبل چقدر رشد کرده است، مرکز آمار می‌تواند اعلام کند که در تورم به نسبت مدت مشابه سال گذشته چه میزان افزایش داشته است.

در حال حاضر سیاستگذار در خصوص کنترل تورم نیز با یک تناقض روبه‌رو است، یکی از عوامل اثرگذار بر تورم نرخ رشد بالای نقدینگی است، در این شرایط اگر نرخ سود را برای جلوگیری از خروج سپرده‌ها افزایش دهد، رشد نقدینگی تداوم خواهد داشت و در صورت کاهش نرخ سود، خروج سپرده‌ها تشدید می‌شود، در این دو راهی سیاستگذار باید چگونه عمل کند؟

این کار بیشتر با کنترل انتظارات تورم در ارتباط است. در حال حاضر به عقیده بنده شاید بتوان مردم را متقاعد کرد که بیرون آوردن پولشان از بانک‌ها به صرفه نیست، حتی افزایش نرخ بهره می‌تواند کمک کند، اگرچه بهره‌ای که بانک‌ها می‌پردازند گاهی اوقات از پول بانک مرکزی است که باعث افزایش پایه پولی و به تبع آن افزایش نقدینگی می‌شود، اما اثر تورمی آن از خروج سپرده‌های مردم از بانک‌ها کمتر است. در آن صورت بسیاری از بانک‌ها ممکن است ورشکسته شوند و دولت برای نجات بانک‌ها مجبور می‌شود که پول به آنها تزریق کند که اهمیت و اثر این موضوع در اقتصاد به مراتب بیشتر از افزایش نرخ بهره بانکی است. در مجموع به عقیده من پایین آوردن نرخ تورم به شدت و به سرعت منطقی نیست و به اقتصاد ضربه خواهد زد و اگر بتوانیم نرخ تورم را برای امسال در حدود 30 تا 35 درصد هدف‌گذاری کنیم، عملکرد خوبی خواهیم داشت.

اگر بخواهیم شرایط فعلی را با شرایط سال 91 مقایسه کنیم، تقریباً در همین ماه‌ها بود که به دلیل تحریم‌ها شرایط اقتصادی کشور دچار مشکل شد. در آن دوره نرخ تورم ماهانه تا ۶۰ درصد در سال رسید ولی پس از آن کاهش پیدا کرد. در آن شرایط نیز برخی از اقتصاددانان خارجی مانند آقای هانکه پیش‌بینی می‌کردند که تورم به ابر‌تورم تبدیل می‌شود که به نظر من محتمل نیست.

اتفاقی که در آن زمان رخ داد و سیاست مناسبی بود این بود که دولت اجازه داد اثر شوک ارزی تخلیه شود و نرخ تورم پس از سه ماه شروع به کاهش کرد. این اتفاق به وضوح در نرخ تورم ماهانه آن زمان قابل مشاهده است که به طور مرتب و منظم کاهش پیدا کرد و نرخ سالانه را به سطح 20 درصد رساند. پس از آن نیز دولت تغییر کرد و آقای روحانی بر روی تورم بسیار تاکید کردند و این تورم به حد 10 درصد رسید.

در شرایط کنونی نیز این شوک تحریم‌ها به قدری بزرگ است که اثر خود را خواهد گذاشت. البته تنها شوک تحریم‌ها نیست که بر اقتصاد اثرگذار است. در واقع اگر سیاست ارزی بهتری داشتیم که دلار برای چند سال در حدود سه هزار و ۵۰۰ تومان ثابت نمانده بود بهتر می‌توانستیم با این شوک مقابله کنیم. اما چون نرخ دلار بیش از حد پایین بود زمانی که شوک وارد شد، در واقع دو کار انجام گرفت. اول اینکه نرخ غیرواقعی دلار و ریال را به سطح واقعی رساند و دیگری اینکه خود شوک نرخ واقعی را افزایش داد. همراهی این دو نیرو باهم کار را مشکل می‌کند. اما من فکر می‌کنم نکته اصلی این است که سیاستگذاران انتظارات را کنترل کنند و بگویند که ما نخواهیم گذاشت نرخ تورم ماهانه، در این سطح باقی بماند.

نکته اصلی اینجاست، چگونه می‌توان این کار را انجام داد؟

چند دلیل وجود دارد که این نرخ کاهش پیدا خواهد کرد. اول اینکه دولت منابع ارزی به همراه یارانه کافی برای کالاهای اساسی می‌دهد که می‌تواند نرخ تورم را کنترل کند، دوم اینکه دولت چون به منابع انرژی دسترسی دارد و می‌تواند به قیمت ثابت آنها را در داخل کشور توزیع ‌کند، از این طریق نیز می‌تواند بر نرخ تورم اثرگذار باشد.

سوم اینکه سیاست‌های پولی را طوری اعلام کنند که مردم به طور دقیق بتوانند محاسبه کنند که رفتار دولت در 12 ماه آینده سیگنال دهد که با دارایی‌های خود چه کاری انجام دهند. اینکه به طور غیرواقعی بگویید که نرخ دلار کاهش پیدا خواهد کرد، قیمت‌ها در حال حاضر حباب دارد و شکسته خواهد شد اشتباه است. این نوع گفتمان چون غیرواقعی به نظر می‌آید اثر مثبتی روی انتظارات تورمی مردم نخواهد داشت.

در حال حاضر در خصوص آینده تورم دو نگاه وجود دارد، ما در دوره‌های مختلف تورم بالا را تجربه کرده‌ایم، که البته معمولاً تا سطح 40 درصد افزایش یافته و حرکت برگشتی داشته است، بنابراین در یک نگاه امید است که این الگو تکرار شود، اما از سوی دیگر در حال حاضر رشد نقدینگی و فشار تحریم‌ها باعث می‌شود که برخی نگران شوند که ما روند مشابهی نظیر ونزوئلا در تورم خواهیم داشت، به نظر شما کدام سناریو محتمل‌تر است؟

ونزوئلا مثال خوبی نیست، نباید ایران را با ونزوئلا مقایسه کرد. در این کشور به‌هم‌ریختگی قابل توجهی مشاهده می‌شود که در ایران این به‌هم‌ریختگی وجود ندارد. به نظر من ونزوئلا یک مثال منحصر به فرد است که نمی‌توان آن را ملاک قرار داد، ما می‌توانیم کشورهایی نظیر آرژانتین و ترکیه را مثال بزنیم و از آنها درس بگیریم، ایران به نسبت این دو کشور دو مزیت دارد. یکی اینکه در این کشورها دولت و بخش خصوصی بدهی‌های خارجی دارند و به دلار محاسبه شده‌اند. دولت علاوه بر اینکه باید نیازهای ارزی خود را تامین کند، باید منابع ارزی نیز برای پوشش این بدهی‌ها داشته باشد، بنابراین در صورت افزایش نرخ ارز، باید پول بیشتری عرضه کند و این موضوع باعث می‌شود پایه پولی رشد کند.

 مزیت دومی که دولت ایران دارد این است که خود عرضه‌کننده ارز است و می‌تواند دلار را با قیمت پایین‌تر برای کالاهای اساسی بدهد. درست است که این موضوع باعث رانت و فساد می‌شود اما زمانی که مساله توزیع درآمد را بررسی کنید، می‌بینید که بازارها نقش بسیار پیچیده‌ای روی توزیع درآمد دارند و اینکه ما فقط به مساله رانت توجه کنیم درست نیست. دولت باید عواقب جنبی تغییر قیمت‌ها را در توزیع درآمد در نظر داشته باشد. در کنترل توزیع درآمد ممکن است رانت ایجاد شود و می‌توان آن را کم کرد، اما نمی‌توان گفت وجود ندارد. عده‌ای در ایران هستند که فکر می‌کنند مساله توزیع درآمد یک مسأله جنبی است و مساله کنترل تورم یک مساله اصلی است، اما مساله توزیع درآمد، اصلاً موضوع جنبی ساده‌ای نیست.

من معتقدم دولت سه راه دارد که اقشار کم‌درآمد را در مقابل شوک بزرگی که به اقتصاد وارد شده است حمایت کند. اول اینکه از اقشار کم‌درآمد با یارانه نقدی حمایت کند و اجازه دهد که قیمت‌ها افزایش پیدا کند، دوم اینکه به این افراد بسته‌های کالایی بدهد تا در مقابل افزایش قیمت‌ها کمتر آسیب ببینند و راه سوم این است که به برخی ارز ارزان بدهد تا کالا وارد کنند و با قیمت پایین به مردم بفروشند. در هر سه این راه‌حل‌ها مشکلاتی وجود دارد. همان‌طور که قبلاً گفته‌ام، ترجیح من به سیاست اول است، اما دولت آقای روحانی این سیاست را رد کرده است. اما در نهایت آنچه که اهمیت دارد این است که دولت به نحو احسن از مزیت درآمد ارزی استفاده کند. ما در یک شرایط مکانیکی ابر‌تورمی نیستیم. اگر دولت روی انتظارات تورمی اشتباه نکند دلیلی نمی‌بینم که ابر‌تورم داشته باشیم. اما برعکس اگر نتواند این کار را انجام دهد دو سال متوالی تورم بالا خواهیم داشت. دولت باید به فکر ایجاد یک نوع ثبات نسبی باشد. تورم 20درصدی نیز می‌تواند یک نوع ثبات نسبی باشد. من می‌دانم که تورم برای چرخه تولید بسیار مضر است اما فراموش کردن هدف اصلی که اقتصاد باید تولید کند و مردم نیز باید سرکار بروند و زندگی‌شان را بگذرانند اشتباه است. وظیفه دولت این نیست که فقط نرخ تورم را کنترل کند و بقیه اقتصاد را به حال خود بگذارد، باید نگاه استراتژیک داشت.