خلاصه سخنرانی مقصود فراستخواه در کتابخانه بعثت
چهار بهمن ماه 94
تأملی دربارۀ دشواری های توسعه یافتن ما ایرانیان
این متن به مناسبت شرایط انتخابات به خوانندگان ناقد تقدیم می شود
فهرست موضوعات بحث شده در این گفتار:
1.فکر سیاسی وفکر توسعه ای
2.صورت وسیرت دموکراسی
3.مدل رابطه های انسانی در توسعه یافتگی
4.سابقه فکر توسعه در ایران
5.توسعه سبکی از زندگی است و نیازمند تمرین اجتماعی است
6.توضیح توسعه برمبنای نظریه هایک؛
آگاهی ضمنی و ریزنظم های خودجوش
7.توضیح توسعه برمبنای نظریه گیدنز؛
ساختاریابی از طریق خودآگاهی عملی در متن جامعه
8.راز توسعه نیافتگی ایران؛
ایراد در نوع کنش های ما وناشی از شکست نهادها وعاملان اجتماعی
9.نظریه های نهادی
10.توضیح توسعه برمبنای نظریه ویلیامسون؛
تداوم وتعمیق فرایند طولانی مدت توسعه اجتماعی وفرهنگی
11. توضیح توسعه برمبنای نظریه نورث؛
بلوغ جهان اجتماعی بیرون دولت و اثربخشیِ نهادهای خارج از دولت
12.نتیجه گیری؛
از وابستگی به مسیر تا گشودن مسیر
در ایران دو فکر رقیب وجود داشت؛ فکر سیاسی وفکر توسعه ای. فکر سیاسی، تغییر جامعه را عمدتا از طریق بسیج سیاسی دنبال می کرد، حالا یا در شکل اصلاحات یا از راه انقلاب. اما فکر توسعه، تغییرات در این سرزمین را از طریق تقویت زیرساختهای توسعهای، اقتصادی، شهری، رسانهای، آموزشی، ارتباطی، فرهنگی و اجتماعی و مدنی وحرفه ای و صنفی می خواست. فرض فکر توسعه این است که در صورت تغییرات عمیق زیرساختی و به تناسب توسعۀ جامعه، دولت نیز پوست می اندازد و بهبود پیدا می کند. بیشتر توجهات ما بهتر است معطوف به هستی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی باشد. اگر اینها توسعه نیابد، به فرض هم که شکل حکومت را تغییر دادیم و حتی انتخابات ظاهری و ترتیبات سیاسی دموکراسی راه انداختیم، اتفاق خاصی نمی افتد.
2.صورت وسیرت دموکراسی
تالیس چند سال پیش در کتاب«دمکراسی و تعارض اخلاقی»[i] از دشواریهای دمکراسی در صورت غلبۀ ساختهای قدیمی و الگوهای زیستِ عشیرهای و نفوذ گروههای قومی و فرقهای بحث کرد. وقتی ساخت اقتصاد واجتماع توسعه نیافته است و شما دموکراسی قالبی و اسمیِ صرفا سیاسی را بیاورید، ظواهر دموکراسی و انتخاباتِ صوری، معمولا کاری از پیش نمی برد. انتخابات صوری، شمارش آرا و صندوق رأی معجزه نمیکند. در ساخت «بزرگ فامیلی»، رئیس عشیره یک فرد نیست و بلکه عملا بیش از یک رأی دارد چون با انواع نفوذ ها و قدرت بسیج اجتماعی که در او هست، رأی خود را به دست جماعت پیروان!، به صندوق می ریزد. ساخت حامی پرور، دموکراسی را می بلعد. ساخت عشیره ای دمکراسی را پس میزند یا آن را استحاله میکند. در حالی که فکر سیاسی عمدتا به صورت دموکراسی می پردازد، فکر توسعه به سیرت دموکراسی در یک جامعه توجه دارد.
3.مدل رابطه های انسانی در توسعه یافتگی
آلموند و وربا سالهای سال پیش، در کتاب«فرهنگ مدنی» توضیح داده اند که وقتی بنیانهای زندگی جامعه توسعه نیافته باشد، مدل رابطه ها یا پیروی است یا سرپیچی. یک روز پشت کسی راه می افتند وار او یک قهرمان می سازند و یک روز نیز او را با شعار و صلوات و طومار و داد وقال و جوسازی وخشونت، کله پا می کنند. درحالی که اگر جامعه از حیث اقتصادی واجتماعی و آموزشی و فرهنگی وشهری توسعه پیدا بکند، مدل رابطه ها، مشارکت قاعدهمند و مخالفت یا موافقتِ قانومند ومنظم است آن هم نه عمدتا با اشخاص بلکه با برنامه. از این طریق، گردش منظم قدرت تبدیل به یک هنجار اجتماعی وسیاسی پابرجا می شود.
4.سابقه فکر توسعه در ایران
مجید تهرانیان نمونه ای از نخبگانی است که در دهه پنجاه شمسی، فکر توسعه را دنبال کرد. پژوهشکده مطالعات ارتباطی و توسعه ایران راه انداخت و تغییرات کشور را در ذیل پروژه بزرگ توسعه ملی دید و به فرایند طولانی مدت توسعه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و روانی و ذهنی جامعه تأکید کرد و مرتب اینجا وآنجا گفت که حتی صِرفِ توسعۀ اقتصادی (که مد روز دوران حکومت پهلوی در قبل از انقلاب بود) کارساز نیست بلکه ما بیش از افزایش تولید وپابه پای آن، لازم داریم که ظرفیت انسانی و نهادی خود را ارتقا بدهیم. ولی فکر سیاسی غالب ورایج در آن روز به این حرفها اهمیت نداد؛ نه حکومت به این حرف توجه کرد ونه مخالفان سیاسی اش. اما آزمایش اجتماعی نشان داد که نکات مهمی در این حرفها بود.
5.توسعه سبکی از زندگی است و نیازمند تمرین اجتماعی است
توسعه، نه به معنای مانیفست مخالف خوانی سیاسی است و نه به معنای نوشتن چند برنامه دولتی وابلاغ اداری آن. توسعه غیر از تسخیر صرفاسیاسیِ مکان های قدرت وغیر از ساختن جاده وبرج و پاساژ ونقاشی در ودیوار است. توسعه، صورتی از زندگی است. یک نوع تعلیم و تربیت، یک نوع بینش و فرهنگ در متن زیست مردمان است. نوعی سبک زندگی است. یک گرامر اجتماعی و هنجاری است. الگویی از زیستن با دستور زبان اجتماعی ارتقا یافته ای است که در حین عمل اجتماعی و از طریق مشارکت در پایه ای ترین سطوح حیات جمعی مانند همسایگان و اهالی محل و مدارس و سازمان های کار و انجمن ها ونهادهای مدنی، در میان مدت ودراز مدت (ونه کوتاه وفورس ماژور) آزموده وآموخته می شود.
6.توضیح توسعه برمبنای نظریه هایک؛
آگاهی ضمنی و ریزنظم های خودجوش
هایک، توسعه را حاصل نوعی آگاهی ضمنی از رهگذر تجربۀ داوطلبانه گروهی و نظمهای خودجوش و تعاملات اجتماعی می داند. از این طریق مردم بتدریج نوعی «هوش» اجتماعی ومیان فردی پیدا می کنند برای با هم زیستن در سطحی توسعه یافته. اجازه بدهید مثالی عرض کنم. یکی از ارزشهای توسعه یافتگی، عام گرایی است. نمونه اش این است که می فهمیم علاوه بر خانواده ما در یک مجتمع آپارتمانی، تعدادی واحد دیگر در یک فضای مشاع زندگی می کنند و همانطور که خودمان را و اعضای خانواده مان را می بینیم همه ساکنان را نیز در مد نظر داشته باشیم. در آن صورت طرز رفتن وآمدن و تُن صدا و رفتار با محیط وفضای مجتمع مسکونی ، به نحوی خواهد بود که شخص ثالت غیر از خودمان را هرلحظه در کنار مان وروبه روی مان می بینیم واین نوعی هوش اجتماعی وهوش هنجاری وهوش ارتباطی است که به دست آورده ایم ومزه مزه کردیم ومی فهمیم که چقدر چنین زیستی، زیست لذت بخش ورضایتبخشی است ودر خور شأن آدمی است. در خاص گرایی ، پدر فقط فرزندش را به اقتضای نسبت خونی وبه عنوان یک کلیت ترجیح می دهد ولی در عام گرایی همسایه را وهمه را به عنوان صاحب حق وحقوق در نظر می گیرد.
مردم در حالت توسعه یافتگی، به حدی از بلوغ می رسند که «دیگریِ تعمیم یافته» را میفهمند. زندگی صلح آمیز و احترام متقابل مردم را تجربه میکنند و با همین هوش میان فردی خودشان متوجه می شوند که این نوع زیست مشترک، مفید تر و پرثمرتر است. اینقدر هوش داریم تا بفهمیم که وقتی در انتخابهای خصوصی وشخصی دیگران دخالت نمی کنیم همه راحت تر زندگی می کنیم. اینها قواعد آموختۀ رفتار است که به طور تدریجی و طبیعی اشاعه می یابد و چنین می شود که توسعه پیدا می کنیم.
7.توضیح توسعه برمبنای نظریه گیدنز؛
ساختاریابی از طریق خودآگاهی عملی در متن جامعه
گیدنز، توضیح بسیار خوبی دربارۀ توسعه دارد. وی آگاهی را در سه سطح توضیح می دهد:1- اعمال سطح ناخودآگاه، مطالبات و امیال، 2- سطح خودآگاهی عملی در متن جامعه ، 3- سطح آگاهی گفتمانی که معمولا در نخبگان فکری هست. به نظر گیدنز هرچند سطح آگاهی گفتمانی مهم است و منشأ تغییرات و توسعه است اما آنچه در «ساخت یابیِ یک جامعه» تعیین کننده تر است، آگاهی سطح میانی در گروه های اجتماعی ومتن جامعه است که خصیصه ای ضمنی و غیر کلامی دارد. مردم کوچه وبازار از طریق تجربۀ اجتماعی، نوعی آگاهی ضمنی پیدا می کنند که چه نوع رفتار بکنند تا برای همه آنها مفید تر ومعقول تر ومطبوع تر واقع می شود و حاوی بیشترین منافع عمومی و ماندگارتر می باشد. بدین ترتیب یک جامعه در متن تجربه زندگی جمعی، آگاهی ضمنی پیدا می کند که قواعد رفتاری از قبیل تساهل و عدم خشونت، رعایت حقوق دیگران، توافق اختلافی و مانند آن چقدر دربرگیرنده مصالح همگانی است و در نتیجه کم کم این رفتارها آموخته و تکرار می شوند و از رهگذر این عملکردهای تکرار شونده است که یک جامعه توسعه پیدا می کند.
8.راز توسعه نیافتگی ایران؛
ایراد در نوع کنش های ما وناشی از شکست نهادها وعاملان اجتماعی
توسعه یک کاتالاکسیِ خودبخودی نیست. نیاز به کنشگری و پویشهای اجتماعی دارد. تا کنش اجتماعی داوطلبانه مدنی نباشد نهادها بهبود پیدا نمی کنند و تا نهادها وساختارها درست عمل نکنند توسعه پیش نمی رود. چرا توسعه در ایران مشکل داشت. یک علت عمده اش را باید در شکست عاملان اجتماعی و شکست نهادهای مان جستجو بکنیم.
مشکلات توسعه ما از شکست نهاد دولت در ایران ناشی می شد، از شکست بوروکراسی دولت وهمینطور از شکست سایر عاملان اجتماعی در ایران و از شکست نهادهای ایرانی نشأت می گرفت، از شکست نهاد دانشگاه ، شکست سازمانهای حزبی، شکست نهادهای مدنی، شکست نخبگان خارج از دولت و شکست نهادهای NGO !
9.نظریه های نهادی
برای توضیح این موضوع اجازه بدهید در این بحث، از «نظریه نهادی» استفاده کنم. نظریه های نهادی، در حوزه ای میان رشتهای بسط یافته اند و در آنها رنگین کمانی از رشته های مختلف اقتصاد، حقوق، نظریه سازمان، علوم سیاسی، جامعه شناسی، انسان شناسی وغیر آن را ملاحظه می کنیم. شاید بتوان گفت حرف اصلی این نظریه آن است که : «درک خود را از نهادهای اجتماعی عمق ببخشید». فلسفه وجودی نهادها، کاهش عدم اطمینان است. از طریق نهادهاست که قواعد بازی اجتماعی شکل می گیرد.[ii]
در نظریه های نهادی از دستاوردهای فکری سایمون و هایک استفاده شده است. نهادی ها دوست دارند تأمل بکنند که چطور می شود که مبادلههای غیر شخصی توسعه مییابد و منافع شخص ثالث غائب! ضمانت اجرایی نهادمندی پیدا می کند(اقتصاد «هزینۀ مبادلۀ» ویلیامسون» ). کوز در یک سر طیف نظریههای نهادی است که با نگاه عینی، اقتصاد نئوکلاسیک را نقد میکند. او مکانیزم قیمت گذاری بازار را ناتوان می بیند و به طبیعت و ساختار بنگاهها و نظم عمودی آنها توجه می دهد. به نظر او وقتی ساختار بنگاه ها ایراد دارد ، دست نامرئی بازار نمی تواند معجزه بکند. در سر دیگر طیف نظریه های نهادی، نورث قرار دارد که نگاه شناختی به جامعه وبه توسعه می اندازد.[iii]
10.توضیح توسعه برمبنای نظریه ویلیامسون؛
تداوم وتعمیق فرایند طولانی مدت توسعه اجتماعی وفرهنگی
ویلیامسون(از نهادگرایان)، ریشه اقتصاد توسعه یافته را در نظم اجتماعی وهنجاری ومعرفتی وفرهنگی جستجو می کند.[iv] یعنی همانطور که کشور بهطور سالانه ، بودجه لازم دارد تا تخصیص منابع عمومی بکند ، همانطور که در سیاستهای چند ساله (10 – 5 ساله)، قواعد بازی لازم داریم مثلا اینکه معلوم شود از چه نوع فعالیتهایی حمایت عمومی خواهد شد یا اطمینان قانونی به وجود بیاید که انتخابات واقعا آزاد اجرا خواهد شد ونیز سیاستهایی مؤثر برای توسعه محیط نهادی، اصلاح قوانین، اصلاح دادگستری، اصلاح نهاد دولت و توسعه نهادهای مدنی وجود داشته باشد، همین طور هم در سیاستهای طولانی مدت ( مثلا با نگاهی صدساله) باید طرحی ملی مورد توافقی وجود داشته باشد برای عمق بخشیدن به فرایند توسعه اجتماعی وفرهنگی در متن جامعه از طریق حمایت وآزادسازی و ظرفیت سازی.
11. توضیح توسعه برمبنای نظریه نورث؛
بلوغ جهان اجتماعی بیرون دولت و اثربخشیِ نهادهای خارج از دولت
نورث، به مفهوم «نظم دسترسی»[1] تأکید می کند.[v] فرق فارق توسعه نیافتگی و توسعه یافتگی این است که نظم دسترسی، در حالت اول «نظم دسترسی محدود»( LAO) ودر حالت دوم، «نظم دسترسی باز»(OAO ) است. در حالت توسعه نیافتگی که «نظم دسترسی محدود» است، دستیابی به منابع کمیاب، از طریق ورود به قدرت و در محدوده قدرت امکان پذیر می شود. دولت مکانی وقلعه بارویی است برای دست به دست شدن رانت. سازمانهای نخبگان(الیت) و یا «شبه سازمانهای» الیت، منحصرا در دولت یا جوار دولت امکان حضور وفعالیت جدی دارند. تغییرات دولت، بازتابی از مصالحه و منازعه در این الیتهای حکومتی است. سعی می کنند بازی دست به دست شدن قدرت ورانت را به خیابانها وبه میان جماعت توده بکشانند وانواع هزینه ها را بر جامعه تحمیل بکنند. اختصاص قدرت به کسی وبه گروهی عمدتا از باب امتیاز دهی و راضی نگهداشتن گروههای سازمان یافتۀ بالقوه خشونتزاست. برای همین است که جامعه مستعد خشونت می شود. ائتلافهای بستۀ محدود ، منشأ شکل گیری نوعی الیگارشی می شود و در بیرون از از این ائتلاف های انحصاری، چندان دسترسی به منابع نیست. برای همین است که بیرون افتادگان ودورماندگان از قلعه باروی دولت، معمولا مایل به برهم زدن نظم ها و مایل به بینظمیاند. چون نظم دسترسی محدود، برای عموم خوشایند و معنادار نیست. به همین سبب، جامعه شکل کوتاه مدت دارد و تعادل های آن نیز ناپایدار است.
راه حل چیست؟ راه حل این است که جامعه به سمت «نظم دسترسی باز»(OAO ) سوق پیدا بکند. این نیز میسّر نمی شود جز با ایجاد شرایط رقابتی و آزادشدن سازمانهای الیت خارج از دولت مستقل از دولت. روشن است که قلعه نشینان به سادگی حاضر به این بازی نخواهند بود. اما برای نیل به آن حداقل شرایط آستانه ای[2] ، تنها راه این است که به جای آنکه از طرف دولت ، حرکتی آغاز بشود، خود جامعه وکنشگران اجتماعی ابتکار عمل را برعهده بگیرد. تنها راه حل این است که جهان اجتماعی خارج از دولت، بلوغ پیدا بکند. نهادهای خارج از دولت، رشد کند و به پشتوانه بلوغ و تمکن و نفوذ واثربخشی اجتماعی خود ، خواستار قانونمند شدن و حاکمیت قانون و کنترل خشونت بشوند. اگر همین ابتکارات آستانه ای جامعه پیش برود ، بتدریج نظم دسترسی باز می شود و جامعه توسعه پیدا می کند.
12.نتیجه گیری؛
از وابستگی به مسیر تا گشودن مسیر
اگر به زبان نونهادگرایان صحبت بکنیم مهمترین طلسم توسعه در ایران، «وابستگی به مسیر»[3] است. دشواری های توسعه در ایران ریشه در زمینه هایی فرهنگی واجتماعی و اقتصادی وسیاسی دارد که طی تاریخ شکل گرفته اند. پس ما لازم داریم برای مواجهه با این «طلسم مفهومی»ِ وابستگی به مسیر، «برابر نهاد مفهومی» داشته باشیم. به نظر من این مفهوم ، «گشودن مسیر»[4] است. در حالی که وابستگی مسیر، تاریخ گرا و ساختارگراست، گشودن مسیر، برسازنده وآینده گرا و کنش گراست.
عاملان اجتماعی ما برای گشودن مسیر توسعه کشور لازم است خود را از شیر دولت بگیرند و بیش از این چشم به جادوی دولت ندوزند. از خود ابتکارات و خلاقیتهای راهبردی نشان بدهند و در یک فرایند یادگیری و رشد پیش بروند. «تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند، عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست».
مشکل ما اندک بودن سهم ما در فعالیتهای غیر انتفاعی و داوطلبانه در نهادهای ان جی اویی ومدنی است. این طور نهادها را کمتر به وجود می اوریم وکمتر شرکت وهمکاری با دوام داریم. من در همایش شورای ملی نهادهای مدنی یک محاسبه ای را بیان کردم که چگونه کمتر از نیم درصد جمعیت (38 صدم درصد) در حد پاره وقت یا تمام وقت در این نهادها عضویت دارند. نتایج دادههای 1394 از آمارگیری گذران وقت افراد 15 ساله و بیشتر ساکن در مناطق شهری، نشان می دهد که به طور متوسط سیزده ونیم ساعت ما صرف فعالیتهای نگهداری و مراقبت شخصی، خواب وبیداری و آرایش و درمان و این قبیل امور می گذرد . بعد از آن فعالیت شغلی مردان در حدود 8 ساعت(هفت ساعت وسه ربع ) وزنان در حدود 6 ساعت ( پنج ساعت و سه ربع) قرار دارد. درعوض زنان ما پنج ساعت و سه ربع ، خانهداری می کنند. جوانان 24-15 ساله، سه ونیم ساعت به فعالیتهای آموزشی می پردازند و بیش از دو ساعت با رسانهها می گذرانند . 16 دقیقه ورزش و 18 دقیقه تفریح می کنیم، باری کمترین مقدار در گذران اوقات ما، دو دقیقه ای است ! که برای فعالیتهای داوطلبانه و خیریه اختصاص می دهیم.[vi] رمزگان توسعه ما افزودن به این دو دقیقه است.
باید بازگردیم به منطق «یادگیری از طریق عمل اجتماعی»، با هم آموختن از طریق باهم کارکردن. بازگشت به نهادهای سطح میانی و خُرد، به تمرینهای جماعتی. به منطق صنفها، حرفهها، سازمانهای کوچک، همسایگیها، محلهها، دوستیها، انجمن ها وحتی حلقه های علمی وفرهنگی واجتماعی، NGO ها، نهادهای مدنی. بازگشت به منطقِ بازیهای دسته جمعی و همکاریهای مولد و خلاق. به فهم منطقِ « نظمهای دورانی» وفائق آمدن به کوته بینی های معمول جامعۀ کوتاه مدت. باید به تعبیر سهراب، حسّ شکوفایی این مزرعه را در باور بذر های مان تجربه بکنیم.
https://telegram.me/mfarasatkhah
[ii] Menard, Claude and Mary M. Shirley (2005). “Handbook of New Institutional Economics”. Springer.
[iii] درباره بازتاب این نظریات در فارسی بنگرید به کارهایی که از سوی محمدرضا معینی ، محمد متوسلی ودیگر مترجمان کشور منتشر شده است